خود به خود!

ساخت وبلاگ
مدت‌هایی می‌گذرد و تو نمی‌دانی که چگونه گذشته است. چرا که تو در آن لحظه‌ها نبوده‌ای و نخوانده‌ای. از رنگ و خیال زندگانی. و از هرچه که عطر او را می‌دهد.  مدت‌ها با یک هویت ماندن، یک احساس خوشایند دارد و یک وابستگی ایجاد می‌کند. هرچند که انتخاب لفط مستر یا انتخاب تصویر پروفایلِ بلاگ، با فکر و تأمل نبوده، اما هنوز پای حرف‌هایم را با «مستر مرادی» امضا می‌زنم و تصویر پروفایل‌هایم را همین آبیِ خوش‌رنگی می‌گذارم که در یک نیمه‌شب سرد و زمستانی کاملاً ناخودآگاه انتخابش کردم! می‌دانم که برایم سخت خواهد بود ترک این آدرس ماندگار و این اسمِ غیرمستعار! می‌دانم که عادت به فضای جدید و یا حتی ساخت یک دنیای جدید، سخت خواهد بود و شاید رغبتی نماند در آخر! اما آن‌چیزی که در تمام تجربه‌ی نوشتن و یا خواندن در چشم‌هایم برق می‌زند این است که نباید ناخوشایندهای ساختگی را تحمل کرد. هرچه را که آزار می‌دهد نباید از بین برد اما آن آزاردهنده‌ای را که آینده‌بینی‌ات می‌گوید آسیب می‌زند باید از دستش راحت شد و این هویت، به همان آزاردهنده‌ای می‌ماند که می‌تواند مشکل‌ساز باشد. نه از باب دیگران که از باب خود و فکر و خیالات. که بماند. حتی ثانیه‌ای به حذف فکر نکرده‌ام. این بنا می‌ماند با همه‌ی مطالبش - البته در حالت پیش‌نویس - تا شاید همان یادبودی شود که روزی سنگ قبرم را نقش می‌زند. عنوان وبلاگم را دوست می‌دارم. از آن عن خود به خود!...ادامه مطلب
ما را در سایت خود به خود! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mtextingg بازدید : 163 تاريخ : شنبه 23 دی 1396 ساعت: 11:16

تا مدتی قبل‌تر، نمی‌دانستم که سردرد چیست. کلا درباره‌ی شناخت مفاهیم دردطورانه مشکل داشته‌ام. یادم است که مدت‌ها قبل‌، مدت زیادی نمی‌توانستم درک کنم که دردِ دل یا دل‌‌پیچه چگونه است. هرچند خود پیشکسوت دردهای گوارشی بوده‌ام! اما راستش گمان می‌برم که این روزها نه تنها سردرد، که به‌درک بسیاری از روابط پیچیده‌ی دردگونه رسیده‌ام. روز اول مدرسه، از صداها شدیداً سردرد می‌شدم. و امروز جداً یک حمله‌ی پیش‌بی خود به خود!...ادامه مطلب
ما را در سایت خود به خود! دنبال می کنید

برچسب : دردواره, نویسنده : mtextingg بازدید : 146 تاريخ : چهارشنبه 19 مهر 1396 ساعت: 4:32

شاید باورش سخت باشد. ولی با اطمینان می‌شود گفت که بعد از ده‌سال، باورش ساده‌تر می‌شود. اینکه هیچ ذوق یا شوقی برای فرارسیدن اول مهرماه نداشته‌ام. اینکه ساعت هفت‌وسی دقیقه بیدار شدم. اینکه کیف را آماده نکرده بودم و خالی و نمایشی با خود بردم. اینکه واقعا اول مهر، جز زهری تلخ، طعم دیگری برایم نداشت. زهر تلخی که راه گریزی از لب‌زدن به آن نیست. و دلم می‌سوخت برای بچه‌هایی که با رویاهایی وارد این دخمه‌ی خود به خود!...ادامه مطلب
ما را در سایت خود به خود! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mtextingg بازدید : 145 تاريخ : چهارشنبه 12 مهر 1396 ساعت: 5:34

نوشته‌های حامد، چیز دیگری‌ست. اصلا انگار، تصویرگری‌اش در همه‌نوعی فوق‌العاده‌ست و در محرم، دکتری دارد. مطالبش ارزشمندند. من این مطالب مفهومی و کنایی و محاوره را به هزاران هزار وعظ از واعظان ترجیح میدهم. چون عینی هستند. ملموس. محسوس. و آنچه عینی باشد، تأثیر می‌گذارد... پیشنهاد می‌دهم دو پست آخرش را بخوانید و پست‌های آینده‌اش را هم پیگیر باشید. 

آی‌دی اینستاگرام : hamedaskari777

خود به خود!...
ما را در سایت خود به خود! دنبال می کنید

برچسب : حامدجان, نویسنده : mtextingg بازدید : 164 تاريخ : چهارشنبه 12 مهر 1396 ساعت: 5:34

کلمات کم می‌آیند برای وصف سعادت‌مندیِ شهید حججی و برکت وجودی‌اش. می‌دانید؟ باور دارم که در این دنیا هیچ حرکتی به تصادف محض نمی‌رسد. اینکه او انتخاب شود برای داعشیان ملعون. اینکه او زمانی خبر آسمانی شدنش بیاید و آدم‌ها واقعیت‌شان را نمایان کنند. و اینکه پیکر بی‌سرش زمانی به ما برسد که وسط محرم باشیم. من می‌گویم تصادفی نیست و پیام روشنی دارد: کلُّ یومٍ عاشورا و کلُّ ارضٍ کربلا... تا شرک و کفر هست، مبارزه هست. و تا مبارزه هست ما هستیم. 

خود به خود!...
ما را در سایت خود به خود! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mtextingg بازدید : 139 تاريخ : چهارشنبه 12 مهر 1396 ساعت: 5:34

دیروز باران یکسره بارید. امروز هم دارد می‌بارد. خلاصه‌اش اینکه این دو روز را گفته بودم آدم بشوم بروم دوجا حداقل چند صدای دیگر هم بشنوم! ولی آخر در این باران که نمی‌شود. شلاقی باریدن‌های رشت یعنی باید زیر دوش راه بروی حتی اگر چتر بالای سرت باشد! امروز و فردا نکنید. آب‌وهوا مفصل تغییر می‌کند گاهی... 

خود به خود!...
ما را در سایت خود به خود! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mtextingg بازدید : 170 تاريخ : چهارشنبه 12 مهر 1396 ساعت: 5:34

راستش، باید قضیه را یکسره کرد. باید حقیقت را پذیرفت. باید پذیرفت که دیگر درست‌شدنی نیست. دیگر باید قبول کرد. دست از تلاش برداشت. به انتظار نشست. به انتظار انتهای دنیا، تا دیگر تمام شود. لعنتی، تمام شود. باید به این امید داشت که شاید دوباره به دنیایی دیگر بازگردیم برای جبران. باید پذیرفت که این دنیا و اعمالمان تباه شده است و تمام. لعنتی، تمام. 

+ از آن ناامیدی‌هایی که زیاد هم بیراهه و بی‌هوده نیست. 

خود به خود!...
ما را در سایت خود به خود! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mtextingg بازدید : 152 تاريخ : چهارشنبه 12 مهر 1396 ساعت: 5:34

فکرش را بکنید. دیشب امام ما، خارها را برمی‌داشت تا مبادا به پای بچه‌ها برود. دیشب امام ما به این فکر می‌کرد که اهل‌بیتش اسیر و آواره می‌شوند. دیشب برای آخرین بار آن‌ها را سیر می‌دید. دیشب می‌دانست امروز ظهر... مثلا فکرش را بکنید. امروز و شاید حالا، اباالفضل العباس در برابر بچه‌ها قرار می‌گیرد. امروز او مشکش را نگاه می‌کند، بچه‌ها را نگاه‌ می‌کند، امامش را نگاه می‌کند؛ و راه می‌افتد. امروز او به شر خود به خود!...ادامه مطلب
ما را در سایت خود به خود! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mtextingg بازدید : 169 تاريخ : چهارشنبه 12 مهر 1396 ساعت: 5:34

1. چقدر همه‌چیز سریع و سخت و زشت و بد گذشت. پارسال تا به امروز را می‌گویم. گذشت با این تفاوت که هیچ گمان نمی‌بردم که زنده بمانم، در حالیکه از همه‌ی زمان‌ها بیش‌تر می‌دانستم که باید زنده بمانم که اگر می‌مُردم، هلاکت واژه‌ی مناسبی برای توصیف مرگم می‌شد. شب عاشورای پارسال گفته بودم که چقدر همه‌چیز شبیه دوسال قبل است. راستش حالا و امسال، دیگر آبرویی برای من نمانده است که چیزی بخواهم. اما اعتراف می‌کنم خود به خود!...ادامه مطلب
ما را در سایت خود به خود! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mtextingg بازدید : 157 تاريخ : چهارشنبه 12 مهر 1396 ساعت: 5:34

تلخ است. زهر است. ماندن در این حالتِ لعنتی، در این بی‌ارادگی، بدجور تلخ است. درد است. 
دلم پر از شکایت است. البته این‌بار، شکایت از خودم و خودم. بشنوید
خود به خود!...
ما را در سایت خود به خود! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mtextingg بازدید : 142 تاريخ : چهارشنبه 12 مهر 1396 ساعت: 5:34